جناب آقای جواد شهنازی، ادیب و سیستان پژوه بزرگوار در ذیل مبحث پیشینه تاریخی زابلوچ دیدگاهی را در بخش نظرات پایگاه زابلوچ مطرح ساخته اند که جهت اطلاع عموم مخاطبین، اقدام به انتشار عین آن دیدگاه در یک پست مجزا می نمائیم:


دوستان ارجمند،

دلمشغولیهای ما برای نگرانی از ایجاد تفرقه در میان دو قوم خویشاوند سیستانی و بلوچ که دست سیاست و مذهب تنها عامل جدایی شان شده است، اگرچه دردیست مشترک، اما باید متذکر شد که نباید نگران دسیسه بازیهای چند دلال سیاست شد . چرا که با اندکی مطالعه و تعمق در روابط خویشاوندی این دو قوم به ظاهر جدا، در خواهید یافت که نه تنها اینان از هم جدا نیستند، که هیچ دستی هم نخواهد توانست این رابطه را مخدوش کند . اندکی بر روی نامِ طوایفی که در بلوچستان بود و باش دارند اگر تأمل شود هر کسی درخواهد یافت که چه رابطه های نزدیک خونی و خویشاوندی میان آنان و مردم سیستان برقرار است . تنها دلیل این پریشانی در میان جوانان سیستانی و بلوچ همانا بی اطلاعی از وجود این رابطه ها و تاریخ این جدا افتادنهاست؛ تنها موضوع با اهمیت این است که نباید آنچه را به عنوان سیستان باید شناخت، با آنچه امروز زابل نام دارد یکی دانست . کدام بلوچی را می شناسید که با مردم سیستان خویشاوند نباشد؟ کدام سیستانی را می شناسید که اقوامی از خود در بلوچستان نداشته باشد، اگرچه نامش بلوچ باشد . همه ی این تضادها عمری به درازای تاریخ صفویه دارد که در برابر تاریخ چندهزارساله ی این قوم از اهمیت چندانی برخوردار نیست . تردید مکنید که اقوامی که امروز در دو سوی این مرزبندیهای سیاسی قرار گرفته اند پسر عموهای تنی و خونی یکدیگرند .

دو دیگر آنکه ، با احترام تمام به استاد غلامعلی رئیس الذاکرین دهبانی، عنوان زابلوچ نامی است که به همت شاعر ارجمند زابلوچ ایران استاد عباس عارف ساخته شده است؛ دوستان و اقوام زابلوچم این سروده را می توانند در ذیل ملاحظه کنند . با احترام - جواد شهنازی

دو سروده از: استاد عباس عارف


زابلوچ
پیشکش به همه ی زابلوچ های تفرقه ناپذیر
عاشقانِ ایرانِ چراغدار و پیر

لنگِ غربت مانده ام از دستِ کوچ
دیدگانِ فرّ و هنگم گشته لوچ
دشمنت خواهد مرا بیگانه دوست
استخوانِ غیرتم را پوک و پوچ
...
گرچه ام فقر و ستم کوچانده اَست
من همانم : رُستمانه، زابلوچ

زیرِ دندان دردِ من تا زنده ام
خشکه ی نانی کند غِرِچ غُروچ –
خوشتر از استیکِ بیگانه مراست
هسته ی خُرما و پُترونگ و کلوچ *
این نئون زاران کجا و ماهِ من ؟
مهرِ تابانم کجا وین مُرده روچ ؟

روشن از سوسوی چشمانِ تو ام
در غبارِ این هیاهوی دُروچ

باز گردانم خدایا سوی آن
کُرِّه اسب و غرّه لوک و نرّه نوچ
سوی ماهِ خود پلنگم بی ستیز
اُشترِ دشتِ خودم، بر قُلّه قوچ
می خورم خار و نگردم پَست و خوار
زابلوچم، زابلوچم، زابلوچ ...

( 16 و 18 اسفند 1388 – زاهدان )

*******
پُترونگ = گیاهی کوهی و صحرایی، خوراکِ سدها ساله ی زابلوچ های تنگدست .
کلوچ = کوتاه شده ی کلوچه است .
روچ = به زبان پهلوی و بلوچی، روز است به فارسی .

مردان و زنانی که درین چرخه ی گشت
زادند و گذشتند ازین پهنه ی دشت
بس گنج که بهره مان نهادند و ، به ماست
بهرِ دگران نهیم زان گشت و گذشت ...